سفارش تبلیغ
صبا ویژن
<

<!-- Begin WebGozar.com Poll code --> language="javascript" src=" href='http://WebGozar.com/c.aspx?id=1122070&t=poll">script'>http://WebGozar.com/c.aspx?id=1122070&t=poll"> <!-- End WebGozar.com Poll code -->
پنچر کردن - به نام خدا

       

سلام. سلامی چو بوی خوش آشنایی.............

خب جون بالاخره وبلاگت یه چیزی شده. دوستان عزیز مرسی از نظرهاتون و اینکه یه تسلیت ویژه به کسانی که تو بلاگ اسکای بودند و وبلاگاشان داغون شدند....

من فکر میکنم یا کار یه هکر هستش یا سروراشون قطع شده. منم توی اونجا کلی بلاگ داشتم ( همشون یه جورایی سکرتن) ولی خب دیگه خودتون که میدونید با سن بالا باید ساخت. امیدوارم تا موقعی که این نوشته رو بخونید درست شده باشن. اما بیایم برسیم به گفته های ناگفتمون و اینکه بگم چند نفر رو تو این هفته ضربه فنی کردم

32 ضربه فنی و 12 ضربه فنی شده حاصل اون هفته بود یعنی تا ساعت 24 جمعه. رکورد بدی نبود ولی کسایی رو که ضربه کردم بعضیاشون الان وبلاگ رو میخونن پس بهتره هیچی نگم.

 این هفته یه  چند تا غالب ساختم واسه بلاگ اسکای که همگی به فنا رفتن

آه خدایا پس کی میشود من یک قدم در کاری بردارم و یا آن کار فیلتر نشود یا خودم فیلتر نشوم؟ الهی خدا فیلترشان کند....

دوستان من خوب گوشتون رو باز کنید عضو سایت ایرانبین شوید و هم بازاریابی کنید، هم آریا کارت بگیرید و هم از تخفیفات و کتابهای ایرانی و خارجی استفاده کنید. از این شناسه واسه عضویت ویژه استفاده کنید

MESH133010001

اگه سوالی دارید میتونید با آیدی من در ازتباط باشید:now_love_is_great

اما خب بچسبیم به شیطونیهای وصف ناپذیری که بنده انجام دادم .....

یادم میاد یه زمانی زیاد از حد بچه مثبت بودم تو مدرسه. همه فکر میکردن که من یه آدم ساکت + و خرخون بودم....

هر چی معلممون میگفت میگفتم چشم. همیشه هر کس درس بلد نبود من دستمو میبردم بالا ( هم خود شیرینی و هم خریدن نمره)

تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم  که یک عکس العمل پنهانی بر ضد مدیرمون انجام بدم(راهنمایی) دیدم اون اومده ماشینش رو کامل شسته . خشکش کرده و برای عروسی رفتن آماده کرده بود. از قضا اون روز کلاسها تا ساعت 3 طول میکشید و فقط من اومده بودم و معلممون(معلم علوم) به نام آقای هدیه رفته بود واسه نماز خوندن(عکسشو یه روز واستون میزارم تو بلاگ) خلاصه منم دست به کار شدم و منِ نامرد هر 4 تا تایر این ماشین رو پنچر کردم

وای از ترس ولرز داشتم میمردم که یه دفعه دیدم مدیرمون داره میاد. تنها کاری که تونستم بکنم این بود که سریعاً فرار کنم. مدیرمون گفت شکرانی چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتم وای آتیش گرفته آتیش گرفته. اونم مات و مبهوت شده بود چیکار کنه. یه نگاه که به ماشینش کرد فهمید که من چه دست گلی به آب دادم. اینم رفت خونمون زنگ زد و حسابی به من فحش داد ولی به لطف آقای هدیه که همیشه طرفدار خرابکاری بود همه چیز رفع شد................

 

دوستان عزیزم وبلاگ فریبا دوست خوبم تازه درست شده . امیدوارم که همه به این وبلاگ سر بزنید و نظر رو فراموش نکنید.

 

حمایت از فریبا برای فردایی بهتر

روی این لینک کلیک کنید تا برید وبلاگ فریبا

 

در پایان از پری ، آزیتا ، سحر، آزاده ، راضیه ، مژده ، سحر ، خاطره، سارا و حامد تشکر میکنم.

 فدای همگی

 


نظرات شما ()

موضوعات یادداشت
وبلاگ من

: موضوعات


: جستجو

با سرعتی بی نظیر
متنیاداشت و پیام را بکاوید!


بازدیدکنندگان
49938

بازدید امروز
1

لینک به من
پنچر کردن - به نام خدا

حضور و غیاب

لوگوی دوستان

دوستان
سحر جون
سکوت عشق!
آیینه اندیشه
نرم افزارهای کاربردی
تو عاشقانه ترین نام!(سحر)
عمو جون صمد
داستان زندگی
مطالبی از زبان دکتر اسد شکرانی

اشتراک
 

آرشیو

طراح قالب