سفارش تبلیغ
صبا ویژن
<

<!-- Begin WebGozar.com Poll code --> language="javascript" src=" href='http://WebGozar.com/c.aspx?id=1122070&t=poll">script'>http://WebGozar.com/c.aspx?id=1122070&t=poll"> <!-- End WebGozar.com Poll code -->
مسئله مهم - به نام خدا

               

سلام. یک سلام رویایی به همه عزیزانی که با من در طول این مدت کوتاه همراه بودند. دوستان من از شما متشکرم . همچنین از نظرات شما

دوستان عزیز امروز میخام راجب به یه مسئله مهم حرف بزنم .

مسئله مهم چی هست؟

عرض کنم خدمت شما یه چند وقتی هست که میبینم تعداد عاشقای اینترنتی زیاد شدن و به عبارتی این مسئله از بحث چت و وبلاگ و این جور چیزا فراتر رفته. حتی یکی از دوستای من به خاطر این کار به دادگاهم رفته. دوستان من درست فکر کنید. شاید ما توی بلاگها یه چیزایی مینویسیم ولی حقیقتاً اون چیزی نیستیم که بقیه فکر میکنند. شاید یه وبلاگ خوشکل عاشقانه داریم.(مثلاً دختریم) یه پسر عاشق وبلاگ ما میشه و اون موقع وای به حال این عشق بلاگی و یا این عشق اینترنتی.

چه جوری به دام اینجور افراد نیفتیم؟

1-هیچوقت موقعی که نظر میدید آدرس میل خودتون رو برای فرد مقابل نگذارید.

2-هیچوقت احساسات لطیفتون رو با کسی در میون نگذارید.(کسانی که 2 روز نیمده پسر خاله میشن)

3- توصیه های ایمنی ما را در هر جا که هستید به خاطر بسپارید و چکباکس جدیت مغزتان را فعال کنید.

4- مهم نیست ما چی میگیم مهم اینه که عشق شما چه جوری بکشه

امروز میخام از باغ بنویسم بازم از باغ باغی که باهاش خیلی خاطره دارم و یه خاطره خیلی بدجو دارم که تا حالا هیچ جا لو ندادم....

باغ ما دستشویی نداره یعنی داره ولی خیلی کثیفه به درد نمیخوره.

یه روز پدربزرگم رفته بود اون پشت درختا ......... که من از اون حس هنرمندی خودم استفاده کردم و ازش یه عکس رنگی تابلو انداختم

اون عکسو به هر کی نشون دادم از خنده مرد. وای واه واه چقدر این پیرمرد 86 سالرو اذیت میکنی. زشته با سن بالا بساز دیگه

یادم میاد یه روز مامان بزرگم با همین بابا بزرگم که حدود 20 سال اختلاف سنی دارن اومدن خونه ما .ما هم نه کامپیوتری داشتیم نه چیزی و فقط من اجازه داشتم روزی 1 ساعت ضبط رو بگیرم از مامانم. از شانس خوش من اون موقع که اونا اومدن من ضبط رو گرفتم تا بلکه از شَرّ شِر و وِر های پدربزگم که شامل خالی بندیهای شاخ دار دوران جوانیش میشد راحت بشم.منم به همین امید نشستم که یدفعه دیدم این 2 تا با هم دعواشون شد. دعوارو بگو چی بود!!!

وای مامان بزرگم به پدربزرگم پرتغال پرت میکرد. اون بدبختم با بشقاب سپر گرفته بود. منم داشتم غش غش میخندیدم که یه دفعه مثل همیشه یه فکر توپ به سرم زد. رفتم یه نوار خام اوردم و حرفا ، دعوا و فحشای این 2 تا رو ضبط کردم. ولی خیلی باحال بود . از خنده مردم. یه روز واسه مامان بزرگم گذاشتم یه دفعه اون فهمید یه جا جواب فحش پدربزرگم رو نداده . رفت و باز هم اون روز دعوا شد . وای.....................

اما از شیطونی این هفته بگم : امروز و دیروز حسابی نرم افزار بایگانی شرکت برق رو بهم ریختم. تازه قصد دارم آخرین روز مرداد اون ویروسی رو که هارد رو فرمت میکنه رو رو کامپیوتراشون اجرا کنم. پدرتونو در میارم

در پایان از سحر ، ایرسا ، عمو صمد ، سارا ، پری و البته اون یه سحر سپاسگزاری میکنم

مرسی بچه ها قربون همتون


نظرات شما ()

موضوعات یادداشت
وبلاگ من

: موضوعات


: جستجو

با سرعتی بی نظیر
متنیاداشت و پیام را بکاوید!


بازدیدکنندگان
49945

بازدید امروز
8

لینک به من
مسئله مهم - به نام خدا

حضور و غیاب

لوگوی دوستان

دوستان
سحر جون
سکوت عشق!
آیینه اندیشه
نرم افزارهای کاربردی
تو عاشقانه ترین نام!(سحر)
عمو جون صمد
داستان زندگی
مطالبی از زبان دکتر اسد شکرانی

اشتراک
 

آرشیو

طراح قالب