سفارش تبلیغ
صبا ویژن
<

<!-- Begin WebGozar.com Poll code --> language="javascript" src=" href='http://WebGozar.com/c.aspx?id=1122070&t=poll">script'>http://WebGozar.com/c.aspx?id=1122070&t=poll"> <!-- End WebGozar.com Poll code -->
سوسیس پنیری روی آتیش!! - به نام خدا

وای چه روزی بود هنوز یادم نمیره من که همیشه تا ساعت 10 صبح حداقل خواب بودم اون روز ساعت 5 صبح

از خواب بیدار شدم تازه شبش هم تا ساعت 3 داشتم چت میکردم البته اون موقع تازه چت یاد گرفته بودم.

و اصلاً زیاد چت نمیکردم فقط شبا Music Downloadمیکردم و یذره هم انواع و اقسام شیتونیها

)البته همین الان هم کم نمیکنم)

صبح اینقدر شور و هیجان داشتم که توصیف نکردنی بود پردیم و رفتم سوسیس های پنیری رو از یخچال اوردم بیرون

برایه سه نفر 1 کیلو سوسیس پنیری زیاده ولی خوب دیگه .بعداً مثل همیشه سبدم رو برای جمع آوری میوه های باغ شستم و گزشتم تو ساکم.

ای کلاه رو گذشتم سرم و یه تیپی گرفتم انگار که میخوام برم لس انجلس عینک افتبی رو هم گذشتم تو جیبم

اخ چقدر عینک بهم میادا!!!

آقای رجایی )معلمه انشا( بهم میگفت شکرانی خیلی قشنگ مینویسی البته احتمال میدم چون اون شهرزایی بوده این حرفو بهم میزده)به شهرضاییها توهین نشه(
بله و من و برادرم آماده شدیم برای باغ مثل همیشه پدربزرگم با نیم ساعت تاخیر اومد دنبال من و برادرم.

اون موقع ماشینه ما دوو بود و ماشین پدربزرگم فولکس همیشه خیلی حال میکردم وقتی توش مینشستم البته الانم حال میکنم ولی الان بیشتر حال میکنم تو ماشین کلاس بالا بشینم ولی به خاطر اینکه به نظر عشقم هم احترام بگذرم من فقط فولکس مشکی متالیک دوست دارم!!!

خوب راه افتادیم و فهمیدیم که پدر بزرگم از قبل یه مرغ گرفته که اونجا جوجه کباب کنیم و بعد رفتیم و هندونه گرفتیم و گوجه فرنگی.

خوب وقتی رسیدم حسابی ضایع شدیم دیدیم تویه باغ پر از انواع و اقسام گوسفنداست.

پدربزرگم که میخواست فولکسشو بجوه پردی و کلی دعوا و از اینجور چیزابعد از یه دعوای جانانه بالاخره پدربزرگم رفت و از تو ماشین سیخها رو که فکر میکنم ماله اهده رضا خوان بود رو اورد

مشغول شدیم به سیخ گرفتن جوجه کبابا!

بدش سوسیس پنیری رو کردیم توی سیخ وای چه حالی داد البته از قبل چند تا درخت مجبور شدیم قطع کنیم یه عکس دارم از صحنه ای که دارم درخت قطع میکنم.(عکسش رو ببینید)

اگه خواستید روی اینجا کلیک کنید تا ببینید بد از کلی کار دیدیم که سوسیسها روی آتیش دارند خودشونو خیس میکنند وای همیه پنیرشون اومد بیرون.

اون روز هم جوجه کباب خوردیم هم سوسیس ککتل پنیری و هم سوسیس آلمانی هم از اونجا خردیم و هم هندونه

وای شب که اومدم حالم داشت بهم میخورد دیگه واقعاً باید از قرص دیفنکسیلات استفاده میکردم.

اینم خاطره ای بود از یه باغه به یاد ماندنی با خوراکیهای به یاد ماندنی البته اون روز توت هم خوردیم و حسابی کارای جالبی کردیم که شاید زشت باشه گفتنش من به یکیش اکتفا میکنم.

اون روز اره رو گم کردم که دوساعت بیشتر بمونیم پدربزرگم دوساعت داشت دنبالش میگشت(بهش نگینا)  خوش باشید و نظر رو فراموش نکنید.مرسی از لطف شما.


نظرات شما ()

موضوعات یادداشت
وبلاگ من

: موضوعات


: جستجو

با سرعتی بی نظیر
متنیاداشت و پیام را بکاوید!


بازدیدکنندگان
49943

بازدید امروز
6

لینک به من
سوسیس پنیری روی آتیش!! - به نام خدا

حضور و غیاب

لوگوی دوستان

دوستان
سحر جون
سکوت عشق!
آیینه اندیشه
نرم افزارهای کاربردی
تو عاشقانه ترین نام!(سحر)
عمو جون صمد
داستان زندگی
مطالبی از زبان دکتر اسد شکرانی

اشتراک
 

آرشیو

طراح قالب