هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد، از پی اش بروید،
هر چند راهش سخت و ناهموار باشد.
هنگامی که با بال هایش شما را در بر می گیرد، تسلیمش شوید،
گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند.
وقتی با شما سخن می گوید باورش کنید،
گرچه ممکن است صدایش رویاهاتان را پراکنده سازد،
همان گونه که باد شمال باغ را بی بر می کند.
زیرا عشق همان گونه که تاج بر سرتان می گذارد، به صلیبتان می کشد.
همان گونه که شما را می پروراند، شاخ و برگتان را هرس می کند.
همان گونه که از قامتتان بالا می رود و نازک ترین شاخه هاتان را که در آفتاب می لرزند نوازش می کند،
به زمین فرو می رود و ریشه هاتان را که به خاک چسبیده اند می لرزاند.
عشق، شما را همچون بافه های گندم برای خود دسته می کند.
می کوبدتان تا برهنه تان کند.
سپس غربالتان می کند تا از کاه جداتان کند.
آسیابتان می کند تا سپید شوید.
ورزتان می دهد تا نرم شوید.
آنگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد تا برای ضیافت مقدس خداوند، نانی مقدس شوید.