<

<!-- Begin WebGozar.com Poll code --> language="javascript" src=" href='http://WebGozar.com/c.aspx?id=1122070&t=poll">script'>http://WebGozar.com/c.aspx?id=1122070&t=poll"> <!-- End WebGozar.com Poll code -->
1384/2/21سفر به تهران - به نام خدا

یکی از خاطره هایی که منو همیشه میخندونه روزی بود که میخواستیم بریم تهران

وی چه برنامه هی چیده بودیما!!! دقیقاً هم به همش رسیدیم نه که اینکه نرسیدیم

ساعت 10 به هر چی تاکسی که سراغ داشتیم زنگ زدیم هیچ کدوم ماشین نداشتند

هیچی گفتیم چیکار کنیم به شرکته اتوبوسرنی (شرکت همسفر زنگ زدیم)تمامه جاها گرفته شده بود فقط صندلی 1-2

اتوبوس ساعت11:30 خالی بود مجبور شدیم بریم ساعت 12 شد و این اتوبوس راه نیفتاد که نیفتاد

دیدیم ساعت از 12:15 هم گذشت که آقای راننده با یه ظرف چلو کباب وارد شد

ولی چیزی که منو ناراحت کرد 3 بسته سیگاری بود که تویه دستش بود خیلی ناراحت شدم ولی گفتم توی سفر نباید ناراحت بود

ساعت 1 همه خواب رفتن و آقای راننده هم با شاگردش داشت حال میکرد هیچی داشتنVcd میدیدندو داشتند حالی به حولی میکردن و چایی وسیگار رو استاد کرده بودند

همه خواب بودن به جز نبنده )به قوله عموجان وقتی قرار باشه بخوابی تا 12 ساعت خوابی ولی وقتی بخوای نخوابی یه 24 ساعت نمیخابی)

راه افتادیم و اون اوله اتوبوس حال کردیم با Cdهای آقای راننده که مال عهد قجر بود!فقط یه اشکالی بود که راه 400 کیلومتر

بود ولی 40 جا باید عوارض پرداخت میشد مثل اصفهان هستش که 4تا 4راه داره 40 تا چراغ!!!

ساعت 5:30 به تهران رسیدیم و آقای راننده هم خوشحال شد که بالاخره مسافرت تموم شد. و رفت یه پیزای4نفری گرفت!

وای حالا نمایشگاه کتاب ساعت 9بود و ما 3:30 باید بیکاری میکشیدم.ما که به جز بیکاری در عمرمون چیزای دیگه نکشیدیم البته یزره انتظار هم کشیدیم.

تا ساعت 9 چرخ میخوردیم و بستنی اخیش چقدر جالب بود البته من تجربه کردم که هوای تهران گرمتر از اصفهان هستش از این لحاظ خوب نیست.

ساعت 9 بعد از 3:30 ساعت معتلی بالاخره در نمایشگاه باز شد .آقا کارتتون؟ کدوم کارت؟ تازه اکثراً کارت نداشتن گفت شما باید 10 بیاین

وای تازه 1 ساعت دیگه معتلی وای دیوونه شدم عوضش حسابی تو نمایشگاه برشور گرفتیم و گفتیم الان میایم ولی نرفتیم!!!

کتابای کامپیوتر رو پیدا کردیم و تقریباً 20 تومان ارزونتر از اصفهان درومد

خوب بعد از یه راهپیمایی طولانی تونستیم نمایشگاه و غرفه ها رو البته به جز 3-4 تا رو تموم کنیم.(حال کردیم من که همه رو دور میزنم نمایشگاه رو هم دور زدم)

خوب غذا به جز ساندویچ کالباس هیچی پیدا نکردیم و برگشتیم.

چون شب قبل اصلاً نخوابیده بودم ساعت 1 که راه افتادیم ساعت 2 همینطور خوابم میبرد تا ساعت8که خونه رسیدیم(1 و 8 بعد از ظهر)

امّا برداشت های من از این سفر خاطره انگیز چی بود؟
اینکه ترمینال اینجا خیلی باکلاس و عالی بود ولی ترمینال بیهقی اصلاً جای خوبی نبود.

برداشت بعدی من این بود که هر سال بیام نمایشگاه کتاب ولی واقعاً خیلی ضایع بود چون زمین نمایشگاه فلزی بود و همینطور میریفتیم توش

(انگار آدم میخواد تو فاضلاب غرق بشه)

و امّا سفره خوبی بود امیدوارم سفرهای دیگه بهتر از اینها بشه. نظر رو فراموش نکنید مرسی.شما هم سفر خوشی رو داشته باشید.

 


نظرات شما ()

موضوعات یادداشت
وبلاگ من

: موضوعات


: جستجو

با سرعتی بی نظیر
متنیاداشت و پیام را بکاوید!


بازدیدکنندگان
51106

بازدید امروز
69

لینک به من
1384/2/21سفر به تهران - به نام خدا

حضور و غیاب

لوگوی دوستان

دوستان
سحر جون
سکوت عشق!
آیینه اندیشه
نرم افزارهای کاربردی
تو عاشقانه ترین نام!(سحر)
عمو جون صمد
داستان زندگی
مطالبی از زبان دکتر اسد شکرانی

اشتراک
 

آرشیو

طراح قالب